ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

پیاده روی

شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۰ ب.ظ

روز چهارشنبه هفته قبل وقتی رسیدم خونه اول از همه pretty little liers رو دیدم. بعد رفتم دراز کشیدم یکمی بخوابم که دیدم تپل مپلو (خواهرزاده گرام) زنگ زدن و گفتن خاله من حوصله ام سر رفت می یای بریم بیرون؟؟؟

خیلی خوابم می یومد ولی گفتم بچه گناه داره پدر و مادرش که اونو هیچ جا نمیبرن بذار من باهاش برم بیرون.

خلاصه با تاکسی رفتم در خونشون و از اونجا به بعد با هم پیاده راه افتادیم. سر راه تمام مانتو فروشی ها و کفش فروشی ها رو سر میزدیم. یک دونه مانتو و یک جفت کفش هم خریدم؟؟؟؟

نیاز داشتم؟؟؟ نه. پس چرا خریدم؟؟؟؟؟؟؟ مریضم مریض میفهمین؟؟؟؟؟

خلاصه اینکه ما اون روز ساعت 6 غروب پیاده روی رو شروع کردیم و ساعت 9 و ربع تموم کردیم. خانم تپله خیلی پاهاش ددرد گرفته بود. ولی من کوتاه نمی یومدم میگفتم حتما باید پیاده برگردیم خونه.

خواهرزاده رو رسوندم خونشون و خودم هم پیاده برگشتم خونه.

اون شب که هیچ. فرداش حس کردم مچ پای چپم درد میکنه. زیاد بهش اهمیت ندادم. گفتم دندش نرم خودش خوب میشه.

روز  5 شنبه هم کلی اینور و اونور و این بانک و اون بانک رفتیم و برگشتیم خونه. همون شب یهو درد پای چپم زیاد شد. طوری که اصلا نمیتونستم پامو تکون بدم. پای راستم مشکلی نداشت. فقط چپیه ادا در می آورد.

 اون شب نتونستم خوب بخوابم چون اصلا نمیتونستم پامو تکون بدم.

صبح جمعه دیدم مچ پای چپم در سه نقطه ورم کرده. بقدری درد زیادی داشت که اصلا نمیتونستم راه برم. تمام صبح جمعه رو با اون پای چلاقم اینور و اونور رفتم تو خونه و کار کردم. همسر هی میگفت بیا بریم دکتر.

لباسها رو تو ماشین ریخته بودم بعد اونا رو آویزون کردم. حموم رفتم به کارهای دیگه رسیدم و ناهار خوردیم بعد آماده شدم بریم دکتر.

پام وحشتناک درد میکرد اصلا نمیتونستم از پله ها پایین بیام. به یک  فلاکتی اومدم پایین. رفتیم دکتر. پرسید ضربه خورده؟ گفتم نه. گفت حساسیت داری به چیزی؟؟ گفتم نه. راستش اصلا تشخیص نداد چیه. فقط گفت بعضی وقتها عضله ها الکی ورم میکنن. (جلل الخالق)

اومدیم بیرون و همسر فرمودن با دوستان بریم ددر؟؟؟؟؟؟؟ گفتم با این پای چلاقم کجا بیام؟؟؟؟؟؟؟؟

یهو یاد خواهرزاده و والدین تنبلش افتادم. گفتم با خواهرم اینا بریم دریا؟؟؟؟؟؟؟

گفت حالا تو زنگو بزن من میدونم اونها نمی یان.

سریع زنگ زدم تپلو کلی ذوق کرد و پدر و مادرش هم اوکی دادن. خورد تو ذوق همسر گرام.

خلاصه همه با هم رفتیم دریا رفتیم ساحل اولش می لنگیدم ولی بعد که همسر مارو به زور سوار قایق کرد و رفتیم وسط دریا و کلی جیغ کشیدیم کلا درد پام یادم رفت.

بعد از پیاده شدن از قایق سرمست از اینکه زنده موندم بدو بدو از دریا و امواج دور میشدم که خیس نشم که آخرشم شدم.

پام خوب شده بود اصلا درد نداشتم. بعدش رفتیم پارک کنار ساحل کلی اونجا بازی کردیم بعد برگشتیم یکی از پارکهای داخل شهر اونجا هم بازی کردیم بعدش رفتیم کافه. یه چیزایی خوردیم و ساعت حدودای 10 و نیم یازده خونه بودیم.

دیگه اصلا پادرد نداشتم ولی ورم پام همینطور بیشتر شد. دیشب هم راحت خوابیدم بدون درد. امروز هم تو اداره ام اصلا درد ندارم ولی پای چپم از مچ به سمت انگشتام همینطور ورمش زیاد شده و دائم داره پیشروی میکنه قرمز هم شد.

حالا داستان چیه و مشکل از کجا آب میخوره نمیدونم. هی به همسر گفتم نکنه یه بیماری ناشناخته گرفتم و دارم میمیرم. میگه نترس هیچیت نمیشه. من نمیترسم راستش. فقط برام عجیبه. این چه معنی میتونه داشته باشه آخه؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۳
پرنسس معتمد

نظرات  (۶)

به نظر من پیش یه دکتر متخصص برو. حتما بگو برات آزمایش بنویسه! به نظر من که این ورم خیلی عادی به نظر نمیرسه. ان شاالله زود خوب بشه.
پاسخ:
مرسی عزیزم. ولی من کلا معتقدم خیلی نباید به بیماری بها داد. خیلی وقتها بدن آدمیزاد خودش از عهده خودش بر می یاد. الان حس میکنم ورم داره کم میشه. نمیدونم چی شد ولی خودش داره خوب میشه. می دونی من خیلی دیدم آدمهایی که دائم برای هر چیزی میرن دکتر همیشه هم مریضن. هر چی کمتر به بیماری توجه کنی بهتره عزیزم. فعلا که خودش داره خوب میشه. فردا عیده. عیدت مبارک عزیزم.

من خودمم اهل زیاد دکتر رفتن نیستم! منم موافق نیستم برای هر چیز کوچیکی دکتر برم ولی چون فقط یکی از پاهات ورم کرده بود گفتم یه چکاپ بری بد نیس!

عیدتو هم مبارک باشه عزیزم

پاسخ:
مرسی. عید که استراحت نکردیم. مهمان داشتم. هنوز هم هستن خونمون. منم اداره رو بهونه کردم و در رفتم درواقع. حالا تو اداره میتونم یکمی بشینم و استراحت کنم. این دو روز تعطیلات هم به ... رفت عزیزم.
ای بابا چقدر سخت!!! چرا بعضیا درک ندارن که کارمندا چشمشون به تقویمه که یه تعطیلی بشه و استراحت کنن؟؟ من که هر سال که تقویم جدید میاد دنبال روزای تعطیلش میگردم ببینم چقدر وقت برای استراحت دارم! خدایی خیلی سخته مهمون داری! خدا قوت واقعا!
پاسخ:
واقعا خیلی سخته. خسته ام کردن فک و فامیلش انقدر خونمون اومدن. خوبه ما خودمون اصلا خونشون نمیریم. الان اون گروه رفتن یه گروه دیگه می خوان بیان. سرویسمون کردن ازبس بی ملاحظه ان.
این پادرد از اثراتِ جوگیریِ اون همه پیاده رویه؟:) 
من بخاطر ورزشی که انجام میدادم سابقه ی انواع و اقسام آسیب هایِ پا رو دارم واسه همین دیگه هرچیزیم بشه دکتر برو نیستم:) ولی اگه ادامه دار شد حتما یه دکتر برید. امیدوارم زودتر خوب شین
پاسخ:
آره دقیقا بخاطر همون پیاده روی بود. الان خوب شدم. مرسی ماری جون.
سلاام
جانم به این خاله ی پایه و مهربون :-) 
مانتو و کفش مبارک باشه
شاید پاتون بخاطر پیاده روی باشه اما اینکه فقط یه پاست احتمالش کمه، کفشتون راحت بود؟ ان شاالله هیچی نیست

پاسخ:

سلام شیده جونم. چطوری؟ خب فقط یه دونه خواهرزاده دارم باید بعضی وقتها براش یه کارهایی بکنم.

مرسی عزیزم.

بخاطر همون پیاده روی بود. از بس بهش بی محلی کردم خودش خوب شد (منظورم همون پامه) . کفشم خیلی راحت بود. کاملا مخصوص پیاده روی.

صدقه زیاد بده بلا ازت دور میشه.
پاسخ:
چشم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی