ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

من همچنان با ترس و لرز دکتر و پرسنل بیمارستان رو نگاه میکردم که در کمال تعجب دیدم قبول کردن و دارن منو برای عمل آماده میکنن. سوند گذاشتن اصلا درد نداشت. اسپاینال یعنی بیحسی از کمر هم اصلا درد نداشت. موقع زایمان هم بهوش بودم و همه چیز رو میشنیدم. صدای گریه نی نی رو که شنیدم خیالم جمع شد که سزارینم انجام شد. 

هیچ حس خاصی نداشتم فقط پرسیدم بچه م سالمه؟

که خدارو شکر جواب مثبت بود. پرسنل بیمارستان خیلی مهربون بودن. بچه رو بهم نشون دادن و بعد بردنش. بازم هیچ حسی نداشتم. اصلا شبیه من نبود. چشم و ابرو مشکی بود شبیه پدرش بود. 

بعد منو بردن اتاق ریکاوری. منتظر شدن تا شرایطم ثابت بشه بعد منو بردن تو بخش.

اصلا از کمر به پایینمو حس نمیکردن. خیلی حس بدی بود احساس میکردم فلج شدم 

چقدر نگران بودم که نکنه به نخاعم آسیب رسونده باشن و دیگه نتونم راه برم.

هر چند دقیقه یکبار سعی میکردم پامو تکون بدم ولی نمیتونستم از پرستار پرسیدم کی حس به پاهام برمیگرده گفت ۳ ساعت دیگه.

همچنان نگران بودم. همه تو بخش منتظر من بودن. 

تو اتاق من یه خانم دیگه هم بود که ۲۰ سالش بود بچه ش هم دختر بود. 

اون شب من و مادرشوهرم تا خود صبح بیدار بودیم. نباید تکون میخوردم تا دچار سردرد نشم

این بی حرکت بودن خیلی برام سخت بود. حس هم بعد از ۳ ساعت به پاهام برگشت و خیالم راحت شد.

حالا منتظر نی نی بودم. پرستار بخش نوزادان نی نی رو آورد. ۳ کیلو و ۱۷۰ گرم بود ولی بنظرم خیلی ریز و ضعیف بود. لباسهاش تو تنش زار میزد. 

بهم یاد دادن چطوری به بچه شیر بدم. بچه رو که کنارم گذاشتن برای اولین بار صداش کردم دیدم تو چشمام مستقیم نگاه کرد انقده خوشم اومد چشماش خیلی نازه. البته هنوز هم احساس خاصی بهش نداشتم. بیشتر برام یه مسوولیت بود تا حس مادری.

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۲۳
پرنسس معتمد

بهم گفتن برو رو تخت دراز بکش تا برات نوار قلب بگیریم. تو دلم به نی نی میگفتم تکون نخوری مامانی. نزار دروغگو بشم. بزار راحت سزارینم کنن. ماماها مهربون بودن کلی ازم سوال جواب کردن نوار قلب که گرفتن گفتن اصلا نگران نباش تکونهای بچه ت خیلی هم عالیه.  

منم ‌الکی ذوق زده شدم و اومدم بیرون. چند روز بعد که رفتم دکتر ۳۹ هفته م تموم شده بود بهم گفت همین امشب برو همون بیمارستان دوباره همون نقشو بازی کن تا من بیام و با توجه به سونوگرافیت سزارینت کنم. 

منم خوشحال همه وسایلمو جمع کردم وسایل گرفتن بند ناف رو هم آماده کردم و به همه هم خبر دادم که امشب نی نی می یاد.

بعد رفتیم بیمارستان بخش زایشگاه. 

ادای آدمای خیلی نگرانو دراوردم که ای وای بچه تکون نمیخوره تورو خدا برام نوار قلب بگیرین به دکترم زنگ بزنین و ....

دکتر بهم گفته بود چیزی نخور که امشب عملت کنم.

پرسنل زایشگاه تند تند برام آبمیوه و غذا می اوردن که بخور تا بچه ت تکون بخوره.

منم میگفتم اصلا میل ندارم. حالم بد میشه.

به زور ریختن تو حلقم. ولی پرسنل میگفتن مشکلی نداری.

دکتر که اومد گفت میخوام سزارینش کنم. مسوول بخش گفت به چه علتی؟ این که هیچ موردی نداره.

از شانس من همون لحظه مسوول گرفتن خون بند ناف هم رسید.

دیگه دستمون برای همه رو شده بود چون معلوم بود که همه چی از قبل هماهنگ شده ست. خلاصه هر چی دکتر بهونه آورد مسوول لخش قبول نکرد منم دست از پا دراز تر درحالیکه همه بیرون بخش منتظر نی نی بودن اومدم بیرون 

 تو ذوق همه خورده بود. خودم خیلی کلافه و عصبانی بودم. با خودم گفتم دکتره اگه عرضه نداره چره قول الکی میده.

همه فامیل هم زنگ میزدن خبر زایمانمو میگرفتن. کفری شده بودم. اون شب تا صبح فقط حرص خوردم و نخوابیدن.

دکتره از من یک میلیون زیرمیزی هم گرفته بود.

صبح زنگ زدم به دکتر گفتم خیلی ممنون من نمیخوام سزارین شم میرم پیش دکتر قبلیم و طبیعی زایمان میکنم. خیلی اصرار کرد که بهش وقت بدم بهم گفت بدات یه سونو دیگه مینویسم این دفعه باهاش هماهنگ میکنم یه چیز محکمتر بنویسه.

به هیچ عنوان توان دوباره سونو رفتن رو نداشتم. قبول نکردم. گفت پس من پول شمارو برمیگردونم منم بدون تعارف گفتم شماره کارتمو براتون میفرستن.

رفتم ناهارنو خوردم ساعت ۴ غروب هندونه هم خوردم . نیم ساعت بعد دکتر زنگ زد گفت الان با زایشگاه بیمارستان امیر هماهنگ کردم اگه الان بیای بیمارستان تا نیم دیگه سزارینت میکنم.

چشمم آب نمیخورد از پسش بر بیاد. گفتم نه خانم دکتر من دیروز خیلی اذیت شدم. بنظر میرسه سخت گیریها خیلی زیاده فکر نکنم بشه کاری کرد.

خیلی باهام صحبت کرد تا بالاخره با اکراه راضی شدم.

مامانم مخالف بود. به هزار بدبختی دوباره وسایلمو جمع کردم و ناامید رفتم زایشگاه. البته بازم خیلی ازم سوال جواب کردن تا دکترم اومد و محکم گفت این بیمار من باید همین الان سزارین بشه. 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۲۰
پرنسس معتمد

دوستان مجبورم کم کم بنویسم. 

خلاصه کنم اون خانم دکتره منو فرستاد دوباره آزمایش خون دادم. سونو دادم تو سونو الکی نوشتن مایع آمنیوتیکم کمه تا بهانه ای برای سزارین بشه. بعدش دکتر بهم گفت برو فلان بیمارستان بگو بچه م تکون نمیخوره تا ازت نوار قلب بچه بگیرن. میخواست یرام پرونده سازی کنن تا به موقع ش ازش استفاده کنن و سزارین بشم.

منم با اون حال نزارم رفتم بیمارستان رفتم بخش زایشگاه. بچه من خوب تکون میخورد همزمان که داشت تکون میخورد گفتم نگرانم بچه م از دیروز اصلا تکون نخورده.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۴۴
پرنسس معتمد