ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

با سلام و احترام خدمت دوستان بزرگوار.

خب خب از کجاش بگم؟ از کدومش بگم؟

راستش همسر که هنوز کار پیدا نکرد. برای کریسمس حدود یکماهی تعطیل بودن درواقع تعطیلات بین ترم دانشگاهش بود. میخواست بیاد ایران. هزینه ش حدود 60 میلیون تومن میشد .خیلی خیلی رو مخش کار کردم که نیاد  الکی هزینه نکنه. واقعا هزینه ها خیلی سنگینه. با اکراه قبول کرد. ولی مدام این وسطا غر میزد که تو نذاشتی بیام. حالا هم کلید کرده که عید بیاد. راستش هنوز کار پیدا نکرد قیمت ارز هم که همینجور داره بالا میره. من که خیلی وقته دیگه پول ندارم این مدت برای پوشش هزینه ها از مامی قرض گرفتم. و همه را به پوند تبدیل کردم فرستادم اونور آب. خودم دائم دارم از این و اون قرض میگیرم که بتونم فقط پیش ببرم. دیگه واقعا روی کار گرفتنش حساب باز کرده بودیم. نه اینکه نتونه کار پیدا کنه آقا میفرمایند برای کار جنرال ساخته نشده فقط میتونه مدیریت کنه. میگه من توان بدنیشو ندارم . از بس کار فیزیکی انجام نداده همیشه خدا تو خونه لش کرده و جنازه وار بوده واقعا توان بدنیش کم شده. البته شغل خوبی داشت و حقوق خوبی میگرفت ولی خب دیگه مدیر منطقه بود و درواقع فقط از مغزش کار میکشید. 

هر چی بهش میگم یکمی جدی دنبال کار باش انگار نه انگار. پول اونجا خیلی ارزش داره حتی اگه پاره وقت هم کار کنه بازم مطمئنا درآمدش خیلی خیلی کمک کننده ست. چه بسا شاید دیگه اصلا نیازی نباشه پول براش بفرستیم. ولی چه سود؟ میگه اگه بخوام کار کنم پسکی درس بخونم کی به کارهای خونه م برسم. کی غذا درست کنم. یادش رفته من همه این کارها رو با هم انجام میدادم و جیکم هم در نمی اومد. 

خب مهاجرت سخته باید یکمی به خودش فشار بیاره چرا نمیفهمه؟  البته اینم بگم خودش از کار و درآمد نداشتن خیلی کلافه ست ولی اصلا نمیتونه با خودش کنار بیاد که کار معمولی بگیره. 

نمیدونم والا. اینجا به منم داره خیل سخت میگذره. بچه 10 روز متوالی مریض بود و تب بالا داشت و مدرس هنرفت و من 4 تا دکتر بردمش و هر دفعه تو صف سنگین مطب دکتر و بعدش دارو خونه و بعدش سرم وصل کردن و بعدش مراقبت از بچه بدعنق  وبعدش غذا درست کردن براش و نخوردنش و هزار تا چیز دیگه. از خودم هیچی نموند انقدر من دویدم و کار کردم. 

امروزم بعد از اداره باید ببرمش گفتار درمانی. بعدش برم ماهی که براش سفارش دادم رو بگیرم بعد برم برای مادرشوهرم سبزی آماده بخرم و برم تحویلشون بدم و بعد برم که خونه که احتمالا ساعت حدود 6 بشه تازه بعدش باید برم تو خونه کروکودیل بشم و با این سرتق بازی کنم و تکالیفشو با هم انجام بدیم و ....

انقدر نق دارم که نمیدونم دیگه کدومش وتعریف کنم. ساعت 3 و نیم شد باید زودتر برم که ساعت 4 گفتاردرمانی باشیم

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۲ ، ۱۵:۲۲
پرنسس معتمد