ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

خدمتتات عارضم که وام جور شد و چک کذایی هم پاس شد و سند خانه هم به نام من و همسر شد. یعنی 3 دانگ به نام من سه دانگ به نام همسر.

نصف پول منزل رو من دادم. نصف پول رو همسر دادن. یعنی این وسط هیچگونه لطفی در حق من صورت نگرفت. ولی باز هم مهم نیست.

کارهای مربوط به اداره ثبت رو همه رو خودم انجام دادم. چقدر منو از این اتاق به اون اتاق فرستادن.

یه چیز جالب که هزینه ادره ثبت شد 100 هزار تومن. من مثل همیشه اصلا برام مبلغش مهم نبود معمولا تو کارتم به اندازه کافی پول هست.

همونجور که تو صف ایستاده بودم یهو یادم اومد تو کارتم فقط 40 هزار تومن پول هست . جالبه قبلش اون صف اصلا جلو نمیرفت به محض اینکه من فهمیدم تو کارتم پول نیست نوبت من شد. به آقاهه میگم یه دقیقه به من وقت بدین. سریع زنگ زدم همسر 100 هزار تومن پول تو کارتم بریزه.

انقده جلو بقیه آدما خجالت کشیدم. با خودشون چی فکر میکنن. میگن تو این دوره زمونه خانمه 100 تومن پول تو کارتش نیست.

کسرم شد راستشو بخواین. ولی خب همینه دیگه.

در راستای جور کردن پول منزل تمام سکه هامونو هم فروختیم.

البته سکه زیاد برام مهم نبود. ولی همینکه مجبور نشدم طلاهامو بفروشم بسیار شاکرم.

از کارهای خونه فقط مونده برم برق و گاز رو به نام خودمون بزنم. که از این به بعد قبض ها به نام ما صادر بشه.

در مورد تجهیزات داخل خونه هنوز هیچ کاری نکردیم.

چون پول نداریم. تقاضای یه وامی از اداره کردم که قبل از تقاضای من بدون کوچکترین دردسری به متقاضیان وام میدادن.

مبلغ 12  میلیون بهره حدود 22 درصد.

ولی به محض ارسال تقاضای من، معاون مالی فرمودن باید بررسی کنیم به هر واحدی سهمیه محدودی بدیم الویت بندی کنیم ببینیم به کی وام تعلق میگیره.

معمولا در اینجور مواقع ما مرفهین بی درد محسوب میشیم.

یه مورد دیگه اینکه یکی از همکارام یه پسر 10 ساله داره و برای بار دوم باردار شده و 10  روز دیگه زایمانشه. شوهر این خانم 3 روز پشت سر هم تب میکنه میبرنش دکتر میفهمن سرطان معده داره ولی از نوع خفیفش و با شیمی درمانی حل میشه.

شیمی درمانی رو که شروع کردن بدنش واکنش نشون داد و خونریزی مغزی کرد و رفت تو کما.

10  روز تو کما بود و پنج شنبه فوت کرد. این درحالیه که خانمش چند روز دیگه زایمانشه. این خانم پدر و مادرش هم قبلا فوت شدن و  مادرشوهرش هم قبلا فوت شده.

خیلی براش ناراحت شدم. خیلی دلم براش سوخت. شرایط خیلی سختی داره. تو مراسم تشییع جنازه شوهرش چندین بار از حال رفت.

امروز صبح که داشتم لباس میپوشیدم بیام اداره یه جفت جوراب برداشتم وقتی پوشیدم فهمیدم سوراخه.

خواستم عوضش کنم که گفتم حالا کی جوراب منو میبینه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی اومدم اداره دیدم تو اتوماسیون پیام دادن خانمهای اداره دارن میرن خونه این خانمه جهت گفتن تسلیت و ابراز همدردی.

یهو یادم به جوراب افتاد گفتم ای شانس ..... .... .... (خودتون نقطه چینها رو پر کنین)

فکر کنم یه سیصد نفری بودن تو خونه اش که جوراب سوراخ منو دیدن. البته سعی کردم یه جوری راه برم کسی نفهمه.

خانمه شرایطش خیلی بد بود حتی نمیتونست زیاد گریه کنه سریع حالش بد میشد می یفتاد.

میگفت من بچه نمیخواستم شوهرم بچه میخواست. بهش میگفتم من کسی رو ندارم بچه مو بزرگ کنه شوهرم میگفت خودم برات بزرگش میکنم. می گفت حتی  اونقدر زنده نموند که صدای بچه شو بشنوه. میخواستم تو همون بیمارستانیکه بستریه زایمان کنم تا شوهرم صدای بچه رو بشنوه و به هوش بیاد.

تمام تلاشمو کردم اشکام سرازیر نشه ولی شد.

بعدش برگشتیم اداره. امروز هیچ کاری نکردم تو اداره حال نداشتم. ناراحت بودم برای خانمه.

امشب خونه مادربزرگ همسر شام دعوتیم. دیشب پدر و مادرش شام خونمون بودن. خدارو شکر شب نموندن برگشتن خونه مادربزرگه. امشب ما قراره بریم اونجا.

قبلش هم باید برم عینکمو تحویل بگیرم. شماره ام عوض شده دادمش عوضش کنن. تو این بی پولی پول این هم شد 360 هزار تومن. راستی ماشینمو بابام 5 شنبه برد معاینه  فنی فهمید کل اگزوزش خراب شده کلا تعویضش کرد اونم شد 320 هزار تومن.

جالبه که اون موقع که جیب پر و پیمون بود اصلا از این خرجا نداشتیم.

از همه جالبتر اینکه دستگیره در دستشویی هم همین دیشب شکست به سلامتی اون هم باید کلا تعویض بشه.

جونم براتون بگه که همسر هم 400 هزار تومن جریمه شد از یه بانکی بایت دیرکرد قسطش.

و برای پرداخت اینقسط چون بودجه کافی نداشت زنگ زد به پدرش که 500 براش بفرسته.

بعد رفت قسط رو پرداخت کنه پول از حسابش کم شد ولی قسط پرداخت نشد.

حالا از دیروز هی گوشیشو نگاه میکنه میگه چرا پولم بر نمیگرده پس.

قابل ذکره که این اتفاقها هم هیچوقت برامون نمی فتاد. احتمالا منتظر بودن جیبمون خالی بشه بعد حادث بشن احتمالا.

فعلا شرایط اینه دوستان.


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۵:۰۴
پرنسس معتمد

هفته سخت و پراسترسی بود. ولی نتیجه مثبت بود.

ما بالاخره خونه رو خریدیم.

البته همچنان وام رو نتونستیم بگیریم. مبلغ وام رو گذاشتیم برای چک بعدی.

ایشالا که تا اون موقع درست میشه و به مشکل بر نمیخوریم.

در راستای خرید خونه از یه استراتژی ویژه استفاده کردم.

پدر و مادرش که برای تاسوعا و عاشورا تشریف فرما شده بودن رو خفت کردم و نگهشون داشتم که چی بشه؟

که با هم بریم دنبال خونه. چون آقا اصلا تو خرید خونه هیچ قدمی بر نمیداشت و به نظر میرسید هیچ عجله ای هم نداره.

درنتیجه من همت کردم و چند روز با پدر و مادرش دربدر این بنگاه و اون بنگاه بودیم.

فقط هم تو همون منطقه ای که مورد نظر خودم بود میگشتیم. چون دوست داشتم تو اون منطقه زندگی کنم.

خب خیلی کار سختی بود. جالب بود که اکثرا خونه هایی که با پولمون میتونستیم تو اون منطقه بخریم یا طبقه 4-5 بودن یا پشت به نما بودن که من دوست نداشتم.

فقط یه خونه ای بود که مورد پسندمون شد. هم طبقه اول بود. هم 9 واحد. هم منطقه خوب. هم آپارتمان صفر. هم رو به نما. هم کوچه شیک و بن بست که مورد علاقه منه. هم متراژ خونه که 103 متر بود بنظرم اوکی اومد.

البته ایرادهایی هم داشت مثلا آشپزخونه جوری طراحی شده که پنجره نداره. و خونه شرقی - غربیه.

من خونه های شمالی - جنوبی رو ترجیح میدم. ولی نورگیری خوبی داره.

به هر حال همسر رو هم راضی کردم و بعد از کلی بالا و پایین رفتن و کش و قوس اومدن و سینوس کسینوسی شدن بالاخره رضایت دادن که خونه روبخریم.

اون شبی که میخواستیم معامله کنیم قلبم داشت می یود تو دهنم. یه چک 100 تومنی رو برای فردا صبحش داده بودیم که خیلی نگران پاس نشدنش بودم که خدارو شکر پاس شد. حالا یه چک دیگه داریم که پاس شدنش بستگی به جور شدن وام داره.

اگه وام جور بشه اون چک هم پاس میشه و تموم میشه.

حالا داستانی که هست اینه که من همیشه برام مهم بود جایی خونه بخریم که مشکل پارازیت نداشته باشیم.

چون اینجایی که الان نشستیم اصلا مشکل پارازیت نداریم.

بعد از اینکه خونه رو خریدیم. یهو به ذهنم رسید که راستی اونجا شرایط چطوره.

راستش چون یکی از اداره های دولتی نزدیک کوچه مون هست احتمال امواج فرستادن زیاد بود.

از یکی از همکارام که اون نزدیکی خونه فامیلشون هست وضعیت رو پرسیدم.

گفت راستش آره پارازیت داره بماند بعضی وقتها انقدر امواج میفرستن حتی اینترنت هم مشکل داریم.

یهو خیلی ناراحت شدم با همسرم رفتیم کنار خونمون (چون هنوز کلیدشو بهمون ندادن نمیتونیم توی خونه بریم)

اینترنت همراه اول رو چک کردیم. علامت 4G پدیدار شد ولی اصلا کانکت نشد.

خیلی اعصابم خراب شد اگه قرار باشه نه ماهواره داشته باشیم نه اینترنت اصلا نمیتونیم زندگی کنیم.

یهو اشکام سرازیر شد که همسر گفت نگران اینترنت نباش قضیه با وای فای حل میشه اگرم نشد با رایتل حل میشه.

ماهواره هم راه حل داره. خیلی کارها میشه کرد برای اینکه جلوی پارازیت رو بگیرن.

تنها دلیلی که الان ناراحتم بابت این قضایا هست وگرنه خود خونه و منطقه شو خیلی دوست دارم.

و همچنین از اونجایی که خونه صفر هست باید کابینت بذاریم. کمدها رو طبقه بندی کنیم. توری پنجره ها رو بزنیم. دزدگیر برای پنجره ها بزنیم.پرده سفارش بدیم. اسپیلت بخریم. سینک و شیر آلات رو هم باید بخریم.

یعنی هزینه زیاد داره و از اونجایی که الان همه موجودی و نقدینگیمون رفت باید یکمی به خودمون وقت بدیم تا بتونیم اینکارارو انجام بدیم.

برخلاف همیشه که نگران سلامتی همسر نمیشدم الان بسیار نگرانم. چون برای پاس کردن چک به حضور آقا نیازمندم. و همچنین بنده ضامن اول وامش هستم پس همسر باید صحیح و سلامت باشن تا خودشون قسطاشونو پرداخت کنن و پول چک رو جور کنن.

اینججوریه که شبها یه ذره همسر دیر می یاد سریع زنگ میزنم و چکش میکنم امروزم یه شهر دیگه جلسه داشت خیلی نگرانش بودم که تند رانندگی نکنه و سالم برسه.

خلاصه اینکه خونه خریدن کار سختیه.

بیصبرانه منتظرم ریزه کاریهای توی خونه رو انجام بدیم و بریم تو خونه خودمون بشینیم . قبل از هرچیز امیدوارم زودتر واممون جور بشه.





۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۴:۰۱
پرنسس معتمد

بالاخره رفت دنبال وامش. 3 تا ضامن میخواد. اولیش که منم. دومی و سومی که همکاراشن.

 یکیش هم شناسنامه هم کارت ملیشو گم کرده . تازه میخواد بره دنبال صدور مجدد کارت ملی و شناسنامه اش.

یکی دیگه دسته چک بهش نمیدن چون برگه های چکشو معلوم نیست کجاها داده و چقدر بدهی داره و ....

قرار بود بره دنبال دسته چک که دیروز اومد به همسر گفت بخاطر اینکه خانمش راضی نیست ضامن بشه (گویا قبلا قول داده بود که ضامن کسی نشه) نمیتونه ضامن بشه. خب پس یه ضامن کم داره.

دیشب به من میگفت پدرت چرا نمی یاد ضامنم بشه؟

گفتم تو روت میشه این حرفو بزنی؟؟؟ تو نبودی اون همه تو روش بهش بی احترامی کردی؟؟؟؟؟ کلی بی ادبی کردی؟؟؟

و از اون موقع کلا قطع رابطه این؟؟؟؟؟ حالا پررو پررو توقع داری بیاد ضامنتم بشه؟؟؟؟؟

گفتم پدر خودت چرا  نمی یاد  ضامنت بشه؟؟

میگه حقوقش پایینه. بانک قبول نمیکنه/

میگم به عموی پولدارت بگو بیاد ضامنت بشه.

گفت اون که ضامن بچه خودشم نشد.

گفتم بگو شوهر خواهرت بیاد .

میگه اون که تو کرجه. نمیتونه بیاد.

بهش گفتم موقع مهمانی رفتن و مهمانی دادن که میشه فک و فامیل و دوست و آشناهای شما حد و حساب ندارن. فقط با خواجه حافظ رفت و آمد ندارین دیگه.

موقع وام گرفتن و ضمانت وام که میشه کلا هیچ کسو ندارین. همه یه جورایی مشکل دارن.

گفت خب خواهر تو چرا نمی یاد ضامنم بشه؟؟؟

گفتم موقع اش که میشه ادعای شما ک.و. ن خر رو پاره میکنه که ما فلانیم ما فلینم ما تارک دنیا نیستیم ما با همه در ارتباطیم ما فامیلا همدیگه رو تنها نمیذاریم. چپ و راست تعارف برای هم تیکه پاره میکنین. شب و روز خونه همدیگه ولو این.

اینجور مواقع همه خودشونو میکشن کنار تازه یاد فامیلای من می یفتی/؟؟؟؟؟

کور خوندی. وام توئه خودتم باید ضامن پیدا کنی. رو فامیلای من اصلا حساب نکن.

فامیلای تو موقع زحمت دادن فقط فامیلن جاش که برسه موقع کمک کردن که بشه هیچ کدوم به هیچ دردی نمیخورن هیچ خیری به آدم نمیرسونن.

گفت خب ما منفعت طلب نیستیم با مردم بخاطر منافعشون معاشرت نمیکنیم.

گفتم تو پول پرست مادی دیگه از این حرفا برای من نزن. حنات پیش من یکی رنگی نداره . اگه یه نفر باشه تو دنیا که زندگیش بر مبنای پول پرستی و فرصت طلبی بنا شده باشه اون تویی. حتی انقدر سیاست هم نداری تو ذهنت این افکار خبیثانتو نگه داری تو هر بحث و مجادله ای همه رو به زبون می یاری.

تو برای من جانماز آب نکش.

والا بخدا. آدم چقدر میتونه پررو باشه.

فعلا که من آب پاکی رو رو دستش ریختم. بذار بره جلو این و اون گردن کج کنه تقاضای ضمانت بکنه بفهمه وام گرفتن و پول جمع کردن و خونه خریدن به این راحتی ها نیست. اگه تا الان مفت نشسته تو خونه بابام، لطف پدر و مادرم بوده.

که چپ و راست به من نگه پدر و مادر تو که مارو ساپورت نمیکنن.

نمک نشناس پررو.

خب از نق زدن که بگذریم عارضم خدمتتون که ....................

دارن می یان. دارن می یان. دارن می یان.

امشب راه می یفتن. فردا صبح اینجان. با قطار می یان.

باز ما 4 روز تعطیل شدیم و بارشونو بستن دارن می یان.

ما هم که باید در خدمت باشیم. منم از اول هفته قیمه درست کردم انداختم تو فریزر. والا. کی حال داره آنلاین غذا درست کنه. البته این تازه شد یه وعده. برای وعده های دیگه نمیدونم چیکار باید بکنم؟ البته امیدورام زیاد مزاحم ما نباشن بیشتر برن  خونه مادربزرگه. فعلا که فردا صبح میرن اونجا. علتشم اینه که من فردا سر کارم. بعله. وگرنه پا میذاشتم رو تخم چشامون.

اوه اینم که نق شد.

چی بگم که شبیه نق زدن نباشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه نق بزرگ دیگه هم دارم. ولی چون یه نامه فوری دارم باید برم بزنم فعلا نمیتونم راجب اون نقه صحبت کنم.

ایشالا فرصتهای آتی.



۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۱
پرنسس معتمد