7 آذر 1402
خب بالاخره رنگ و روی پاییز رو دیدیم. امروز بارون شروع شد و هوا یکمی سرد شد. تا دیروز که هوا فوق العاده بود. من عاشق این هوای شمالم وقتی نه گرمه نه سرده هوا تمیز و ملسه. واقعا لذت میبرم از هوای فوق العاده اینجا. البته تابستونها رو فاکتور بگیریم. به هر حال من بارونو دوست دارم. راستش دلم میخواد فصلها سر جاشون باشن یعنی پاییز یکمی سرد باشه دیگه. واقعا چند روز قبل هوا گرم بود من دیروز تو ماشین کولر روشن کردم. واقعا گرم بود.
به همسر میگم اولین باره که کریسمس تو لندنی چه حسی داری؟ میگه واقعا اینجا قشنگه ولی بادهای سردی می وزه یعنی هوا خوبه چیزی که آزاردهنده هست بادهای شدیدشه و از اونجاییکه سینوزیت داره باید خیلی مراقب باشه.
قبل از اینکه از اینجا بره چمدونشو پر کرده بود از داروهای مختلف چون اونجا به این راحتی ها دارو نمیدن و داروها هم گرون هستن. دیروز تو خیابون راه میرفت و چتر هم دستش بود و اطراف رو بهم نشون میداد برای هزارمین بار بهش گفتم منو باخودت ببر من به رفتن قانعم.
راستش همسر الان با ویزای تحصیلی اونجاست که میتونه من و آدی رو هم با خودش ببره. فعلا خودمون نخواستیم بریم. گفتیم اونجا شرایطش stable بشه بعد ما بریم. چون نمیخواستیم همزمان هر دوتا کارمون و درآمدمونو از دست بدیم. اگه بچه نداشتیم صد در صد باهاش میرفتم ولی خودمونو بتونیم کنترل کنیم برای بچه نمیشه کم گذاشت. بخاطر همین تصمیم گرفتم امسال رو من بمونم تا همسر درسش تموم بشه و یه کار خوب بگیره بعد بتونه ویزاشو تبدیل کنه به ویزای کاری تا بعنوان همراه باهاش بریم و انشالله موندگار بشیم. فعلا هنوز کار پیدا نکرده البته چند جا apply کرده ولی هنوز نتیجه مشخص نشده.
حاضر هم نیست casual job داشته باشه. میگه من اینجا یه عالمه پرسنل زیر دستم کار میکردن برای خودم پادشاهی میکردم نمیتونم اونجا هر کاری رو انجام بدم.
بهش حق میدم ولی اینجوری هزینه ها خیلی بالا میره. باید یه درآمدی داشته باشه. البته دانشگاه هم خیلی کار داره و اونجا دیگه تو دانشگاه همینطوری الکی نمیتونی واحدها رو پاس کنی باید حتما رو پروژه ها کار کنی.
نمیدونم والا خیلی خیلی منتظرم یه روز زنگ بزنه و بگه یه خبر خوب. یه کار خوب پیدا کردم با درآمد عالی. زودتر جمع کنین و پاشین بیاین اینجا.
یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایشالا که میشه چرا که نه