احوالاتم
همچنان اسقاطم. البته امیدوارم با به پایان رسیدن 3 ماهه اول حالم یکمی بهتر بشه. 2 هفته دیگه 3 ماه تموم میشه. هفته دیگه هم باید برم برای غربالگری اول.
حال و روز درست حسابی ندارم. بیشترین مشکلم معده دردمه. از تنبلیم حال دکتر رفتن رو هم ندارم. میدونم اگه برم بهم یه قرص میده بهتر میشم.
ولی کی میخواد تو این هوای البته نه چندان سرد (جالبه شبها سرده روزها گرمه- جلل الخالق. اینجا شبیه کویر شده. قرار بود معتدل باشه) شال و کلاه کنه بره مطب دکتری که 3 ساعت هم باید بشینی.
از مهمانداری هفته قبل بگم که روز قبل از ورود حضرات (مادر شوهر. پدرشوهر. خواهرشوهر. شوهر خواهرشوهر. فرزند خواهر شوهر) کلی کار کردم. خانه به گند کشیده شده رو مرتب کردم جارو برقی کشیدم. بالکنها رو شستم. آشپزخونه و سرویس بهداشتی را نیز همچنین.
هر یه ذره کاری که میکردم بعدش مینشستم یه 5 دقیقه گریه هم میکردم. اعصاب و روانم به هم ریخته بود.
همسر هم اندکی کمک کرد. البته نه خیلی زیاد.
شبش هم رفتیم خونه مادربزرگه چون حضرات فعلا اونجا تشریف داشتن.
قرار بود شب بیان خونه ما که خدا رو شکر نیومدن و فردا صبحش اومدن.
فرداش از صبح زود بیدار شدم قیمه رو بار گذاشتم. برنج رو هم شستم. بعد که مهمونها اومدن دیگه بقیه کارها رو خودشون کردن.
البته من هم پا به پاشون تو آشپزخونه بودم ولی خب اونها سکاندار بودن خدارو شکر.
بعد از ناهار و اندکی استراحت رفتیم بیرون . بعد رفتیم ملاقات شوهر دختر عموی همسر که همزمان با ما ازدواج کردن و الان بچه شون 9 ماهه هست.
شوهره دیسک کمرشو عمل کرده بود ما هم رفتیم ملاقاتشون. بعد برگشتیم خونه و ادامه پختن شام.
یه مسئله ای که اصلا خوشم نمی یاد دخالت بیش از حد خواهرشوهر تو کارهای ما هست.
در مورد خونه جدیدمون... اصرار داره خونه رو طبق میل ایشون درست کنیم. اصرار داره حتما فلان چیز رو اضافه کنین. فلان کار رو انجام بدین. اینجارو اینطوری تزئین کنین. اونجارو اینجوری بچینین.
انگار ما اینجا خودمون گاگولیم. بی سلیقه ایم. هیچی حالیمون نمیشه.
فقط در حد یه نظر دادن نیست ها. اصرار شدید داره که حتما انجام بدین. عکس میفرسته. آدرس میفرسته. هر روز زنگ میزنه میگه گرفتین؟ صحبت کردین با طراح داخلی و ....
هزینه هایی هم که نظراتشون برامون در می یاد بیشتر از 10 میلیون تومن میشه که الان تو این اوضاع و احوال مالی اصلا توان انجامشو ندارم.
جالبه که هر چقدر هم میگم بابا ما الان پول نداریم انگار تو کتش نمیره. انگار نمیفهمه من چی میگم.
آقا من به کی باید بگم خونه مو میخوام طبق سلیقه خودم بچینم خواهشا نظر ندین. نظر میدین اصرار نکنین. آخه به شما چه ربطی داره؟ به همه چی هم کار دارن. از الان داره برای من تعیین میکنه سیسمونی اینو بخر اونو بخر اینجوری کار کن اونجوری بچین.
اومده خونه جدیدمونو ببینه داره به من میگه وسایلتو اینجوری بچین.
حس میکنم بهم توهین میشه قشنگ شعور منو زیر سئوال میبره. مگه خودم احمقم نتونم خونه مو بچینم یا تصمیم بگیرم چیکار کنم.
بعد از اینکه فرداش تشریفشونو بردن. نشستم کلی فکر کردم و حرص خوردم بعدشم به همسر گفتم تمام نظرات خواهرت مال خودش. من هیج کدوم از ایده هاشو انجام نمیدم . پول مفت ندارم. الان خیلی کارهای مهمتر و واجبتر داریم.
نفری چند جا وام گرفتیم که کابینت و بقیه لوازم ضروری خونه رو تکمیل کنیم تازه اصلا معلوم نیست چقدرم کم می یاریم.
چند تا چک هم داریم که باید پاس بشه. خانم نفسش از جای گرم بلند میشه. اصلا درک نداره.
تازه من اصلا خوشم نمی یاد اینجوری تو زندگی خصوصی من دخالت کنن. من هیچوقت همچین اجازه ای به خودم نمیدم جایی که ازم نظر نخوان نظر بدم چه برسه به اینکه اصرار هم بکنم.
واقعا فهمدن اینجور مسائل انقدر سخته؟ پیش خودش دقیقا چی فکر میکنه این برخوردا رو داره؟
عمدا میخوام برخلاف نظراتش خونه مو بچینم اگرم اومد و حرف زیادی زد بهش میگم هر کس خونه شو طبق سلیقه خودش می چینه. ببینم میفهمه بالاخره یا نه.
از وقتی باردار شدم یکی از زمانهای سخت و طاقت فرسای زندگیم غذا خوردنه. منی که عاشق غذا بودم الان غصه م میشه میخوام غذا بخورم.
هیچ غذایی از نظر من خوشمزه نیست و به زور غذا میخورم. این خیلی برام زجر آوره بخصوص که زود زود گرسنه م میشه و اگه غذا نخورم به معده درد شدید مبتلا میشم.
خداییش سخته. کاش حداقل از این نظر حالم خوب بشه مثل آدم غذا بخورم.
سلام. بابت حالت نگران نباش خوب میشه. منم سر معده م شدید سوزش داشتم. رفع میشه نگران نباش. در مورد نظرات خواهر شوهرتم اگه دیدی بازم داره اصرار میکنه بگو من خودم یه سری ایده دارم تو ذهنم دلم میخواد خونه مو اون مدلی بچینم. چه رویی داره خدایی! من خیلی حرصم در میاد این چیزا رو میشنوم! آدم باید خونه ش رو جوری بچینه که به دل خودش بشینه اصلا هم مهم نیس بقیه خوشش میاد یا نه! عجب پرروئه! به نظر من یه حرفی بزن (محترمانه و قاطعانه و کوبنده) که دیگه اینقدر دخالت نکنه تو این مسائل! وگرنه تا آخر بارداری همش حرصت میده سر سیسمونی و اتاق نی نی و ...
کلا هر کسی باید جایگاه خودشو بدونه به همون اندازه حرف بزنه! خواهر شوهر فقط یه خواهر شوهره نه بیشتر! حق نداره تو امور ریز زندگی دیگران دخالت کنه!
اووووف! خدا رو شکر از نعمت داشتن خواهرشوهر بی نصیبم!