ناگفته های پنهان زندگی

آخرین مطالب

شرح زایمان

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ ب.ظ

سلام بر دوستان و همراهان عزیز.

ساعت ۱۰ شبه . پسره خوابه. تا بیدار نشده و خفتمون نکرده یه ذره تعریف کنم  براتون.

به شدت از زایمان میترسیدم. شده بود کابوس زندگیم. به خیلی از دکترا زنگ زدم و رفتم مطبشون هیچکس قبول نمیکرد سزارینم کنه. دیگه ناامید شده بودم. داشتم خودمو برای زایمان طبیعی آماده میکردم که یه روز پدرم بهم زنگ زد. 

پدر من بعد از بازنشستگیش دفتر مشاور املاک باز کرده.

زنگ زد گفت یه مشتری داره که دنبال خونه میگردن خانمه متخصص زنان زایمانه. در مورد تو باهاش حرف زدم گفت به دخترت بگو بیاد مطبم پرونده بارداریشو هم بیاره ببینم چیکار میتونم براش بکنم.

یه روزنه امیدی تو دلم پیدا شد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۹
پرنسس معتمد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی