شاهکارهای حاج آقا
دیگه باید در باب محاسن همسر عزیز و مهربونم یه کتاب بنویسم.
یه توضیح کلی بدم خدمتتون که همسر اینجانب اصلا و ابدا آدم مذهبی نیست. کلا این مسائل رو کوته فکرانه میبینه. خب منم مذهبی نیستم ولی به خدا خیلی اعتقاد دارم و نماز هم میخوندم قدیما. از ماه 5 بارداری دیگه نخوندم. برام سخت شده بود منم تنبلی کردم و دیگه نخوندم ولی بعد از زایمان دوباره شروع میکنم.
حالا این همسر اینجانب باوجودیکه اصلا این چیزارو قبول نداره ولی هیچوقت نماز خوندن منو به سخره نگرفت و تو این قضیه سنگ اندازی نکرد. کلا به این مسائل کاری نداره. (چهار تا فاکتور مثبت هم داره دیگه)
ولی خیلی جالبه که این آدم درمواقع حساس زندگیش خدا و پیغمبر رو قبول داره از درگاهشون کمک هم میخواد.
یکی از این مواقع حساس زندگی زمان فوتبال دیدنه. بسم الله بسم الله میگه یا ابوالفضل میگه. یا خدا میگه.
خلاصه یهو یه انسان معتقد میشه.
فکر کنم تو تمام زندگیش همسرم هیچوقت نذر نکرده بود. تا اینکه....
روز تصادف پدرش زمانی که پدرشو بردن اتاق عمل آقا نشست به درگاه خدا نذر کرد که اگه پدرش زنده بمونه و دستشم قطع نشه و درست بشه فلان کار رو انجام میده.
فکر میکنین چه نذری کرد؟ خداییش چی فکر میکنین؟؟؟؟
چند روز پیش اومد بهم گفت ببین یه نذری کردم تو رو خدا مانع انجامش نشو. گفتم تو؟؟؟؟ نذر؟!!!!! از کی تا حالا تو خداشناس شدی؟؟؟؟؟؟
حالا چه نذری کردی؟
گفت ببین من باید حتما این کار رو انجام بدم.
گفتم خب بگو. چه گندی زدی؟
گفت به خدا گفتم اگه پدرم اوکی بشه و همه چی بخیر بگذره من یه بچه از پرورشگاه می یارم و بزرگش میکنم.
یه توضیحی اینجا بدم من اصلا با این کار مخالف نیستم از بچگی هم تمایل خیلی زیادی به اینکار داشتم ولی الان که هنوز بچه خودمون بدنیا نیومده و این آقای همسر هم شدیدا گشاد تشریف دارن و تو امورات منزل کمک نمیکنن و منی که توان و انرژی بالایی ندارم و همین الان هم غصه اینو دارم که چطوری هم به بچه برسم هم به کارهای خونه هم کار اداره هم کار بیرون هم مهمانهای وقت و بی وقت و ........
نمیدونم قراره چطوری از پسش بر بیام.
الان تنها چیزی که کم دارم یه فرزند دیگه ست.
بعدشم این دیگه چه جور نذریه که قراره من رو هم 100 درصد درگیر کنه؟؟؟؟ مگه برای همچین نذری نباید قبلش رضایت من رو هم میگرفت؟؟؟؟؟؟
آقا تو عمرش هیچ نذری نکرده حالا اومده واسه من یه نذری کرده که تا آخر عمرش هم خودش درگیرشه هم من.
اصرار هم داره که زودتر اقدام کنیم.
البته میدونم به این راحتیا هم نیست. شاید به مایی که خودمون بچه داریم و بچه مون هم پسره یه بچه دختر ندن.
تازه اسمشم قراره بزاریم سلنا. یعنی بچه adopt شدمون اسم داره بچه خودمون که حدود یه ماه دیگه بدنیا بیاد هنوز اسم نداره.
هر روز هم به من میگه ببین بین بچه هامون فرق نذاری. به هر دو یکسان محبت کن.
منم فقط چپ چپ نگاش میکنم. میگم آره تو برو دنبال تفریحاتت من بمونم و این خونه و زندگی و دو تا بچه قد و نیم قد.
یعنی نذر دیگه ای اون لحظه به ذهنت نرسید. نتونستی یه ذره به خودت زحمت بدی یه نذری بکنی که فقط خودت موظف به انجامش باشی؟؟؟؟
بهش گفتم من مخالف اینکار نیستم. ولی الان به هیچ عنوان نمیتونم. باید صبر کنیم این بچه از آب و گل در بیاد بعد راجب اون فکر کنیم. تازه نیاز نیست حتما بیاریمش پیش خودمون میتونیم هزینه هاشو کامل تقبل کنیم.
گفت یعنی از داشتن کانون گرم خانواده محرومش کنیم؟
گفتم مسئولیت خیلی سنگینیه. تو اصلا نمیفهمی داری چیکار میکنی. به این آسونیها هم نیست.
همسر که زیر بار نمیره. ولی من بعید میبینم adopt کردن به این راحتیا باشه. احتمالا فقط بتونیم سرپرستیشو قبول کنبم. که خب این هم کار خوبیه.
پدر همسر هم هنوز تو بیمارستانه حدود 15 تا 20 روز دیگه هم باید بمونه. دیگه از اون و توقعات و انتظاراتشون از کادر بیمارستان نگم دیگه. فکر میکنن اونجا هتل 7 ستاره ست و همه باید دربست در اختیارشون باشن.
بماند. حال ندارم الان راجب اون صحبت کنم.
دیگه ساعات طولانی تو اداره نشستن برام سخت شده حس میکنم خیلی به معده م فشار می یاد . هنوز تو ماه هشتمم. این ماه هم تموم بشه برم تو 9 ماه حداقل میگم دیگه اخراشه. هنوز سیسمونی رو تکمیل نکردم. این هفته باید به فکر اینها هم باشم.
در مورد اسم هم از بین این چند تا یکی رو انتخاب میکنیم
آرسام . آیهان. ادوین. آدرین. مرتیا.
خودم هیچ کدوم رو خیلی دوست ندارم. ولی به هر حال باید یکی رو انتخاب کنیم دیگه. همسر میگه آدرین بگیریم که بین المللیه . دیگه خسته شدم. از این چند تا هر کدوم شد دیگه برام مهم نیست.