تصمیمات اتخاذ شده
همسر مدارک پدرشو برد به دو عدد متخصص تو بابل نشون داد. عمه همسر که هم پرستاره هم تهران زندگی میکنه هم مدارک رو برده به 2 عدد متخصص دیگه تو تهران هم نشون داده.
همشون یه توصیه مشترک کردن.
فعلا دست به کتفش نمیزنیم نباید حرکتش بدین. چون فعلا ثابتش کردن. باید همینطور بمونه همینجوری خودش جوش بخوره و بعد با فیزیوتراپی هم دستش هم کتفشو درمان کنیم.
پس نیاری نیست انتقالش بدن تهران. نیاز نیست جراحیش کنن. نیاز نیست اون همه هزینه کنن.
آخیشششششششششششششش خدا کنه نظرشون عوض نشه.
فعلا خطر از بیخ گوشمون رد شد. امیدوارم داستان جدید شروع نشه.
دیشب همسر میگفت ای وای قیمت ماشینها چرا انقدر زیاد شده؟ حالا چطوری برای بابام ماشین بخریم؟!!!!!
ماشین بخریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بخریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کی بخره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ما بخریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیدونم همینجوری گفت یا واقعا قصد داره برای پدرش ماشین بخره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به ما چه ربطی داره؟؟؟؟ بنظر میرسه نمیخوان ماشینو تعمیر کنن میخوان همینجوری بفروشن و یه ماشین جدید بخرن.
به سلامتی پول نداره بده باباش برای خودش ماشین بخره.
وای بیصبرانه منتظرم آخر ماه بشه موعد چکها برسه این مردک پولارو بریزه چکها رو پاس کنه. آخه همینطوری داره یکریز پول خرج میکنه. البته مامانش بهش گفته کارت بابا هست توش پول هم هست بگیر کارتو با این کارت خریدارو انجام بده.
آقا ولی قبول نکرد و همه هزینه رو داره از جیب میده. خدا به خیر بگذرونه. امیدوارم چکها پاس بشه.
این روزها بیشتر وقتها تو خونه تنهام. بیشتر شبها هم تنهام. چون همسر درگیر بیمارستان و کارهای پدرشه.
امروز نوبت دکتر دارم باید برم سونوگرافیمو نشونش بدم و چک بشم. میخوام بهش بگم تورو خدا منو سزارین کن من توان و تحمل درد زایمان طبیعی رو ندارم. یه ذره التماسش کنم شاید دلش برام بسوزه. البته این دکتره خیلی خشک و جدی و بداخلاقه. نمیدونم چطوری باید راضیش کنم. اصلا نمیشه زیاد باهاش حرف زد زود عصبانی میشه. بیشعور.
خدمتتان عرض کنم که تو ماه هشت بارداری هستم. هنوز بنظرم خیلی مونده تا تموم بشه. این روزا پسرم خیلی شیطونی میکنه. ولی من کلا زیاد تحویلش نمیگیرم. چرا؟؟؟ نمیدونم. هنوز حس خاصی بهش ندارم. بچه ست دیگه.
تمام فکرم بیشتر مشغول نحوه زایمانمه. میترسم از زایمان. این چه داستانیه دیگه. اصلا چرا مذکر آفریده نشدیم؟ خیلی راحتن مردا.
یه عالمه خرید دارم. هوا هم گرم شده و ما اسپیلیت واجب شدیم. باید بخریم. با کدوم پول؟؟؟؟ خدا داند و بس.
تو اداره هم هنوز این چیلرها رو روشن نکردن داریم آب پز میشیم اینجا. هوا هم اینجا شرجیه. آدم نفسش بند می یاد. ابلهان میخوان از شنبه دیگه روشن کنن. واقعا تحملش سخته.
هوووووف امان از دست این شوهرا، نمیدونم چی میشه که فکر میکنن باید هر اتفاقی برای خانوادشون افتاد اونا باید جورش و بکشن و از زندگی خودشون بزنن برای اونا؟ همسرجان منم یه مدت رفته بود تو فاز ماشین خریدن برای پدرشT انقد رو مغزش راه رفتم که آخه لامصب ماهنوز خونه نداریم، دو قرون پول جمع کردیم اونم بدیم ماشین بخریم و خودمون تا چند سال دیگه تو اجاره خونه و قسط و بی پولی بغلطیم که تو بچه ی خلف خانواده باشی؟
بیا بغلم یکم با هم گریه کنیم :(