سونوگرافی آنومالی
یه چیز جالب بهتون بگم من شنبه ساعت 11 نوبت سونوگرافی آنومالی داشتم 11 صبح. میدونین کی نوبتم شد؟؟؟؟؟؟
حدس بزنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه نه خیلی بیشتر از اینا بود.
دقیقا ساعت 9 و نیم شب.
یعنی حدود 11 ساعت انتظار.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینا ملتو دقیقا چی فرض کردن؟؟
البته چون آوازه این سونوگرافی رو از قبل شنیده بودم ساعت 11 که رفتم پذیرش شدم به خانمه گفتم من دارم میرم. کی بیام که معطل نشم؟؟؟؟
گفت ساعت 3 بهم زنگ بزن تا بهت بگم کی بیای.
منم رفتم خونه حال نداشتم برگردم اداره. ساعت 3 تماس گرفتم گفت ساعت 7 اینجا باش.
منم ساعت 7 اونجا بودم ولی ساعت 9 و نیم نوبتم شد. جالب نیست؟
دکتر سونو بهم گفت طول س.ر.و.ی.ک.س.م 30 هست. یعنی تقریبا پایینه احتمال داره دکترم س.ر.ک.ل.ا.ژ رو توصیه کنه.
منم فرداش زنگ زدم مطب دکتر که وقت بگیرم و مشورت کنم با دکتر که باید چیکار کنم که فرمودن دکتر انگلیس تشریف دارن.
پرسیدم کی می یان ؟ گفته 4شنبه. باز جای شکرش باقیه زود می یاد.
فعلا برای 4شنبه وقت گرفتم ببینم دکترم چه نظری داره. کاش اینجوری نمیشد. حوصله این جراحیها و استراحتها رو ندارم. تازه تو اداره وضعیتمون خوب شده بود ممیزی تموم شد و به همه کارامون رسیدیم و دیگه میخواستم یکمی از بودن تو این اتاق و آرامش داشتن لذت ببرم.
راستی اون بانوی عزیز همه مونو بلاک کرده. وامصیبتا. با هیچ کدوممونم حرف نمیزنه و حتی سلام علیک هم نمیکنه. (خدارو صد هزار مرتبه شکر)
بخاطر این شرایطم از سفر شدن خدارو شکر معاف شدم. همسر دیگه توقع نداره عید راه بیفتم باهاش از این شهر به اون شهر برم و عرض ادب کنم به خاندان عظیمشون. ولی خودش میره. چه خوب. منم یه فرصتی پیدا میکنم یکمی برای خودم استراحت کنم.
امیدوارم مهمانها هم مراعات کنن زیاد نیان خونمون. از منم توقع نداشته باشن همه جا برم. من کلا عید 5 روز تعطیلم میخوام این تعطیلاتمو هرجور دوست دارم بگذرونم.
غصه اسباب کشی رو هم دارم. حالا که نمیتونم هیچ کاری بکنم کی باید این کارارو مدیریت کنه؟
حس میکنم فقط خودم میتونستم از عهده این کار بر بیام.
دخالتهای مادر و خواهر همسر در تزیینات خانه همچنان پابرجاست و من سخت دارم مقاومت میکنم که همه چی طبق نظر خودم باشه. خیلی دارم سعی میکنم کار به دعوا و بی احترامی نکشه. کوچکترین قدمی که میخوایم برداریم سیل نظرات و سلایق و عکسهاشون سرازیر میشه انگار اینا تصمیم گیرندن.
البته همسر هم بی تقصیر نیست. اونها رو در جریان ریز مسائل زندگیمون می ذاره که سر همین قضیه بارها باهاش جنگیدم نمیدونم بالاخره فهمید یا نه.
ولی این مدت سر این مسائل هم خیلی حرص خوردم.
فعلا با چنگ و دندون دارم نظرات خودمو اعمال میکنم.
چقدم پرروئن. در مورد اسم بچه هم دقیقا دارن همینقدر مداخله میکنن. البته به خودم جرئت ندارن بگن. به همسر میگن. همسر هم نمیدونم چرا جدیدا انقدر تحت تاثیر اینا قرار میگیره.
جالبه که از من پرسیدن اسم انتخاب کردین؟ منم خیلی مطمئن گفتم بله. فلان اسم.
باز زنگ میزنن به همسر پیشنهاد اسم میدن. این یعنی چی الان؟
دلم میخواد زنگ بزنم ببندمشون بد و بیراه.
ولی باز دلم نمیخواد رابطه ها خراب شه. باید یه بار که مادره اومد خونمون مسالمت آمیز اعتراضمو بیان کنم. وگرنه اینا پرروتر از این حرفان که بخوان این چیزا رو بفهمن.