یک روز در طبیعت
دیروز به همراه دوستان رفتیم جنگلهای کوهستانی اطراف.
بسیار زیبا و بسیار خنک و مطبوع بود. غذا هم خیلی چسبید. از اول که راه افتادیم همه هچی خوب بود. از آش اول صبحش که تو یه امامزاده بهمون دادن تا تفریح و گشت و گذار تو جنگلهای پر فراز و نشیب.
کنار رودخونه نشستن و گذر آب رو دیدن و با یه تیکه چوب نازک تو آب نقش و نگار کشیدن و ... همه چی عالی بود.
ولی الان اصلا نمیخوام راجب دیروز حرف بزنم. الان نق دارم.
اولا که دیشب دیر رسیدیم خونه و من کم خوابیدم الان بیش از اندازه خوابم می یاد. حموم هم نتونستم برم چون خیلی خسته بودم.
دوما امروز پدر و مادر همسر بازم میخوان تشریف فرما بشن اینجا.
آقا من یه سئوال دارم شما که قرار بود هفته ای 6 بار بیاین اینجا چرا خونتونو اجاره دادین؟؟؟؟؟؟؟
روی کی حساب کردین؟؟؟؟؟؟ با خودتون چی فکر کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما نیاز دارین بیاین اینجا خب بیاین ولی تا کی میخواین مزاحم این و اون بشین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کسی خونشو تو یه شهر اجاره میده که هر سه چهار ماه یکبار بره تو اون شهر. نه کسی که از 7 روز هفته 6 روزشو اینجاست.
خسته شدم بسه دیگه. پدر شوهر مادرشوهر انقدر مزاحم ندیدیم والا.
من نیاز دارم بعد از اداره برم خونه دوش بگیرم بخوابم استراحت کنم.
حال ندارم برم میوه بخرم وسیله بخرم شام درست کنم بعد پذیرایی کنم تا نصف شب بیدار بمونم براشون جا بندازم برن بخوابن. صبح دویاره آسه آسه راه برم مبادا بیدار شن و با اون حال نزارم پاشم بیام سر کار. تازه من وقتی مهمون خونم هست و شب میخوابن اصلا نمیتونم شب راحت بخوابم.
آرامش ندارم. تازشم اینا شبها دیر میخوابن من نمیتونم هروقت اراده کردم برم بخوابم. باید درخدمت باشم.
آقا من میگم هر چیزی حد و حساب داره. چرا تو این سن و سال برای خودتون ارزش قائل نیمشین. چرا سنگین نمیشینین تو خونتون. چرا همیشه ملت باید از حضور شما در عذاب باشن. مثل این میمونه من خونمو اجاره بدم هر روز برم یه جا مهمونی.
خب مردم نمیگن آدم عاقل تو رو چه حسابی خونتو اجاره دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نیمفهمی که مهمان بودن و مهمانی رفتن هم حد و اندازه داره بخصوص برای آدمهایی که سن و سالی ازشون گذشته.
ذهنم مغشوشه. نمیدونم چرا انقدر عصبیم.
همه اینا بخاطر کم خوابیمه. من اول هفته دوست دارم تر و تمیز و سر حال باشم. نه اینجور داغون و خسته و مهماندار.