در آستانه سال نو
معمولا سال نو که میرسه من هزار تا تصمیم جدید میگیرم که مشتاقانه دلم میخواد انجامشون بدم. که البته هیچوقت به مرحله اجرا نمیرسه تصمیماتم. چرا؟؟؟؟ واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انقدر بی اراده ام یعنی؟؟؟؟؟؟؟
رو مخ همسر کار کردم که بره برای خودش ماشین بخره. خسته شدم از بی ماشینی. بعد از آخرین تصادفش وقتی اخم و تخم منو دید بهم گفته بود مطمئن باش دیگه ازت ماشین نمیگیرم. دیگه مال خودت. دیگه سوار اون ماشین نمیشم.
پس چرا هنوز ماشین دستشه؟ چرا من هنوز بی ماشینم؟ چرا هر روز میگه دیگه ماشینتو نمیبرم باز فردا صبح بدو بدو سوئیچو میگیره؟؟؟؟؟
عجیبه والا.
تصمیمات سال جدید.
1- مثل آدم زندگی کنم. (انقدر نگران و با استرس زندگی نکنم). مگه میشه؟؟؟؟
2- خودمو رو فرم نگه دارم. (هر روز ورزش کنم حتی شده تو خونه )
3 - هر روز زبان بخونم.
4- بی خیالی طی کنم.
5- انقدر به همسر زنگ نزنم هی ازش نپرسم کجایی؟ کی می یای خونه؟ زودتر بیا. و از این حرفا....... اصلا زنگ نمیزنم بهش که انقدر شاکی نباشه ازم که خفه ام کردی. چقدر زنگ میزنی. چقدر محدودم میکنی. ( اصلا هم محدودش نمیکنم. همش وله اینور اونور.)
6- همیشه خوشگل و تر و تمیز باشم. بخصوص تو خونه بعضی وقتها شلخته میشم. باید درست بشم.
7- خساست رو بذارم کنار. خسیس نیستم ولی بعضی وقتها یعنی بیشتر وقتها دست و دلم میلرزه برای پول خرج کردن.
8- غیبت نکنم. غیبت نکنم. غیبت نکن. چرا نمیفهمم آخه؟؟؟؟؟؟ غیبت چرا میکنم؟؟؟؟؟؟؟
9- نمازمو بموقع بخونم. تنبلی رو بذارم کنار.
10- شوهره رو آدم کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اوه این اصلا امکان پذیر نیست. بذارم تو برنامه های دراز مدت 50 ساله.
11- صبحها زود بیدار بشم و تاخیری نخورم. دیگه تاخیری خوردن بسه.
12- خونه رو تمیز نگه دارم. نذارم نامرتب شه. (چه برنامه های سختی در پیش گرفتم!!!!!!)
13- تو اداره زیاد عینک نزنم. بدون عینک قیافه ام بهتره.
14- بطور مرتب برم دندونپزشکی و دندونهامو همیشه سالم نگه دارم.
15- رو مخ همسر برم تا برای خودش ماشین بخره دست از سر ماشین ما برداره به سلامتی.
فعلا همینا بسه. امیدوارم حداقل یکیشو به مرحله اجرا برسونم.
صندلی اداره ام امروز شکست. الان صندلی گردان ندارم رو یه صندلی خشک بی حرکت نشستم تکون نمیتونم بخورم پاهام و نشیمنگاهم درد گرفت بوخودا.
حالا حالا هم صندلی نمیخرن برام. چون باید بر طبق بودجه سال جدید بخرن. باید با این صندلی ناراحتم کنار بیام متاسفانه.
خیلی بی ریخته. بدم می یاد روش میشینم.
به مدیر گفتم از انبار یه صندلی اسقاط هم شده برام پیدا کنین حداقل گردان باشه من باهاش راحت کار کنم این چیه؟ حالم به هم زد.
اوه اوه وقت تموم شد تعطیل شدیم. فعلا بای.